نویسنده مطالب زیر: محمد سجادزاده
کمی دخترونه . کمی پسرونه و مابقی قضایا ...
|
جمعه 86 فروردین 24 ساعت 12:31 عصر |
پسرک پرید لبهی جوی آب و سعی کرد تعادلش را حفظ کند و شروع کرد به راهرفتن. دخترک اما لبهی دیگر جوی آب را انتخاب کرد؛ دوست نداشت پشت سر پسر باشد. فکر کرد اینجوری همیشه کنار هم هستند. سرش را که بلند کرد، انتهای جوی آب در آن خیابان طویل درست پیدا نبود اما، یک چیز کاملاً مشخص بود؛ آنها موازی همدیگر میرفتند، با فاصله یک جوی آب از هم. رسیدنی در کار نبود، حتی تا قیامت!

نقل پسرا و دخترای ما همینه . با هم راه نمیرن . فقط راه میرن و فکر میکنن که باهمند. خدا کنه همشون سالم و پاک باشن . قصد دارم در آینده کمی بیشتر در این مورد بنویسم . کمکم کنید و نظراتونو برام بفرستید . از روابط دختر و پسر و آسیب شناسی اون وآینده اش . از پسرا .از دخترا . از ایده آل هاشون . از مطالباتشون و............ .
|
|
نظرات شما ( ) |
|

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|